با طنزهای مردم؛ دایناسور اصل!
برایش یک فنجان چای آوردم. نفسی تازه کرد و گفت: بله، شما خبر ندارین، اونهایی که فوتوفن واردات و فروش حیوانات به پولدارها را بلدند،…
با طنزهای مردم؛ رویای لامبورگینی!
واردات خودروهای میلیاردتومانی توسط کسانی که لابد به قول قدیمیها دستشان به دهانشان میرسد یا بنا به یک ضربالمثل رایج، پولشان از…
با طنزهای مردم؛ وگرنه من کجا و پولشویی!
ناصر وقتی حدود 15 سال پیش دکه گلفروشیاش را در حوالی 50متری مجتمع مسکونی ما روبه راه کرد، همهجا به عنوان یک جوان خجالتی…
به گزارش خبرگزاری مهر، ناصر فیض مدیر دفتر طنز حوزه هنری از آغاز دورههای جدید كارگاه اسرار و ابزار طنزپردازی خبر داد و گفت: این دوره ها با حضور من و سید عبدالجواد موسوی روزهای یكشنبه هر هفته برگزار میشود.
وی ادامه داد:…
با طنزهای مردم؛ برندسالاری!
یک خانه نقلی بازسازی شده در مدخل حیاط مجتمع که چندان بزرگ هم نیست، متعلق به مرد میانسالی است که ما او را «عارف آقا» صدا میکنیم. عارف…
با طنزهای مردم؛ خرمای پرنده!
او یک بار از من و باقی مسافران پرسید که این بو را احساس میکنیم که جواب ما مثبت بود. مرد سالخورده هم سری تکان داد. راننده با کنجکاوی،…
با طنزهای مردم؛ از اشکنه تا فستفود! گو اینکه پیشترها هم، فستفود به اندازه کافی در جامعه ما جا افتاده بود. در محاورات روزانه، کم و بیش این عبارت را زیاد شنیدهایم که فلانی ماشین و آپارتمانش را فروخته و میخواهد در سعادتآباد تهران…
با طنزهای مردم؛ اندر مزایای خاک فروشی... !
طبق معمول برای برپایی یک میهمانی معمولی و کمهزینه کلی خرج کردیم، اما در روز بعد آنچه محسوس بود پیوستن این پسر…