دست نوشته‌ای تکان دهنده از یک شهید ترور / میترسیم که بعد از ما، ایمان را سر ببرند!



شهادت در راه خدا برای من از عسل شیرین تر است. «محمود» شهید شده است، «حسین» شهید شده است، «علی» شهید شده است، «جمال» شهید شده  است. کسی نمرده است، همه زنده اند…
خدایا! تو بنگر که چگونه فرزندان ابراهیم، اسماعیل وار به قربانگاه ابتلا می شتابند و پیروزمندانه جان می سپارند. ببین که چگونه اسطوره های شهادت، حیات را به بازی گرفته اند و مرگ، به اسارتشان درآمده است. ببین که چگونه آیه وجودشان در بستر جاری زمان، حیات را تفسیر میکند.
خدایا! یارانمان، یارانمان! یارانمان… مهاجران رفته اند و ما بی انصار شده ایم. دلاوران قبیله نور، در نبرد با ظلمت، به دشت روشنایی هجرت نمودند تا قله فلاح را فتح کنند و چونان ستاره ای در آسمان تیره بدرخشند.
خدایا! به ابرها بگو بگریند، به کوهها بگو بشکافند، به دریاها بگو بخروشند، به طوفانها بگو بشتابند، به رودها بگو بنالند، به چشمه ها بگو بجوشند، به آسمانها بگو ببارند و به کائنات بگو اشک بریزند. به درختها بگو که برگهایشان را فرو ریزند و به خزان غربت سرزمینمان رنگ ببازند. به عقابها بگو که بر سوگ یارانمان بنشینند.

پایگاه جامع علوم اطلاعات : منبع خبر

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.